سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن زمان که من شاعر میشدم - یاغی
  •   آن زمان که من شاعر میشدم
  • یاد اون روزهای بهاری بخیر ، پنجره اتاق باز میشد به روی
    درختان زیبا و شاداب . یادمه هر سال درخت اقاقیا در همان
    لحظه هایی که گلهای زیبا خوشبویی داشت ، آنچنان مستانه
    دست در گردن درخت مو می انداخت که گویی مستی بوی
    گلهایش را از دانه های زرد انگور وام میگیرد . گنجشکان ،
    مستانه بر روی درختان آنچنان میخواندند که گویی نغمه داوودی.
    پرده اتاق همراه با باد چه ناز میرقصید ( حرکات موزون !) ......
    و آن موقع من شاعر میشدم .
    اما امروز ، دریغ و افسوس که پنجره گم شده است یا نمیدانم
    شاید کسی مایل به گشودن او نیست ؟! آخر چیزی دیگر در
    آن سوی پنجره نیست جز یک درخت نیمه سوخته که روی اش
    جغدی نشسته ............ !


  • نویسنده: یاغی(یکشنبه 87/1/25 ساعت 9:0 عصر)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 417523
    بازدید امروز : 85
    بازدید دیروز : 56
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • آن زمان که من شاعر میشدم - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • آن زمان که من شاعر میشدم - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی